نویسنده: لویی ژان کالوه
مترجم: محمّد جعفر پوینده





 
 

1. پیش داوری‏ها

تاریخ انباشته از ضرب المثل‏ها و عبارات باسمه‏ای‏ و حاضر و آماده‏ای‏ است که پیشداوری‌های زمانه را درباره‏ی‏ زبان‏ها بیان می‏کنند. می‏‌گویند که شارل کن (یا شارل پنجم) با آدم‏ها به فرانسوی، با اسب‏‌ها به آلمانی و با خدا به اسپانیایی حرف می‌‏زده است. تولیو دو مورو ضرب‌المثلی را از قرن هفدهم نقل می‌کند که می‌گوید: «آلمانی زوزه می‏کشد، انگلیسی می‌‏گراید، فرانسوی آواز می‌خواند،‏ ایتالیایی ادا درمی‌‏آورد و اسپانیایی حرف می‌زند». او سپس می‏افزاید: «در‏ اینجا آشکارا در مرزی هستیم که در آنجا کلیشه‏‌های زبانی و ملی‌گرایانه در هم می‏‌آمیزند.» (1) همچنین می‏‌توان از اصطلاح فرانسوی «Parler francais comme
une vache espagnol» (حرف زدن به فرانسوی مثل گاو اسپانیایی) یاد کرد که در اصل «حرف زدن به فرانسوی مثل باسک‏های اسپانیایی» بوده است و نشان می‏دهد که در ‏اینجا نیز داوری درباره‏ی‏ زبان هدف دیگری دارد و گوینده را نشانه می‏گیرد.
این کلیشه‏ها نه فقط زبان‏های متفاوت بلکه تنوعات جغرافیایی زبان‏ها را نیز دربرمی‌گیرند که غالباً عرف عام به رده بندی ارزشی آنها می‏پردازد. به همین سبب تقسیم صورت‏های زبانی به زبان‏ها، گویش‏ها و لهجه‌های محلی به نحوی تحقیرآمیز به مثابه‏ی همتای تقسیم‏های اجتماعی در نظر گرفته شده که آن‏ها نیز بر نگرشی تحقیرآمیز استوارند: زبان با جامعه‏ای‏ «متمدن» انطباق دارد، گویش‏ها و لهجه‌های محلی با جوامع «غیرمتمدن» منطبق‏اند؛ جامعه‏های «متمدن» در قالب خلق‏ها و ملت‏ها گرد آمده‏اند و جوامع «غیرمتمدن» در قالب قبیله‏ها (2) ... و برای نشان دادن تمام بدی‏هایی که برای نحوه‏ی‏ گفتار خاصی قایل هستند، مجموعه‏ای‏ از کلمات وصفی مانند گویش، زبان زرگری، زبان یأجوج و مأجوج و لهجه‏ی‏ محلی را به کار می‌برند.
کلیشه‏های دیگری هم هستند که به «گفتار فصیح» مربوط می‏شوند. در همه کشورها گفته می‏شود که منطقه‏ای‏ وجود دارد که جایگاه زبان ناب ملی است (در مورد فرانسه از منطقه‏ی آنژو سخن به میان می‏آید)، و‏ اینکه بعضی از لهجه‏ها بد آهنگ و بعضی دیگر خوش آهنگ هستند و... و در پس ‏این ‏کلیشه‏ها، مفهوم کاربرد درست نمایان است،‏ این‏که برای کاربرد زبان شیوه‏هایی وجود دارند که درست به حساب می‏آیند و شیوه‌های دیگر باید محکوم شمرده شوند. بدین ترتیب در گفتار تمام گویندگان نوعی هنجار خود انگیخته یافت می‏شود که بر حسب آن باید فلان شکل مجاز و بهمان شکل ممنوع باشد:‏ اینطور نمی‏گوییم، آنطور می‌گوییم، و مانند آن‏ها.
اگر کاربردها از نظر جغرافیایی، تاریخی و اجتماعی تغییر می‏یابند، هنجار خود انگیخته نیز به همان ترتیب دگرگون می‏شود: برخوردهای زبانی در بورژوازی و طبقه‏ی‏ کارگر، در لندن و اسکاتلند، امروز و یک قرن پیش، یک‏سان نیستند.
آنچه در‏ اینجا برای زبان شناسی اجتماعی اهمیت دارد، رفتار اجتماعی‏ای‏ است که ممکن است چنین هنجاری در پی داشته باشد.‏ این ‏هنجار در واقع ممکن است دو نوع تأثیر داشته باشد: نوع اول به نحوه‏ی ارزیابی گویندگان از گفتار خودشان مربوط می‏شود و نوع دوم به واکنش‌های گویندگان به گفتار دیگران. در یک مورد افراد عادت و عمل زبانی خود را برتر می‏شمرند یا برعکس می‏کوشند آن را تغییر دهند و از الگوی معتبر پیروی کنند؛ در مورد دیگر درباره‏ی‏ آدمها بر اساس نحوه‏ی‏ گفتارشان به داوری می‏پردازند.

2. امنیت / ناامنی

این مبحث را با مثالی ساده آغاز می‏کنیم، مثال رابطه‏ای‏ که ممکن است گویندگان با بعضی از تلفظ‌های زبانشان داشته باشند.
پیتر ترادگیل پژوهش مفصلی را در شهر ناریج در انگلستان انجام داده که ما فقط به یک نکته از آن اشاره می‏کنیم: تلفظ کلمه‏هایی مانند student و musicو tune که برای آن‏ها دوگونه تلفظ در ناریج وجود دارد: u//ju/. به عنوان مثال tune هم به صورت /tju;n/ تلفظ می‌شود و هم به صورت /tu:n/ واولی معتبرتر از دومی ‏به حساب می‏آید. در‏این ‏پژوهش پس از ثبت‏ این ‏نکته که‏ آیا پاسخ دهندگان گونه‏ی‏ ۱ یا ۲ را تلفظ می‏کنند، از آنان خواسته می‏شود که بگویند‏ این ‏واژه را چگونه تلفظ می‏کنند، یعنی در واقع بگویند که به نظر خودشان کدام یک از آن دوگونه را تلفظ می‏کنند. نتیجه‏ی‏‏ این ‏مقایسه به طور خلاصه در جدول زیر آمده است:

پاسخ دهندگانی که می‌گویند تلفظ‌ شان /tju;n/ است

پاسخ دهندگانی که می‏گویند
تلفظ شان / tu:n/است

تلفظ گران به /tju:n/

60%

40%

تلفظ گران به / txu:n/

16%

84%

بنابراین ۴۰٪ از افرادی که تلفظ «معتبر» را به کار می‏برده‏اند به کاستن از ارزش تلفظ خودشان گرایش داشته‏اند، اما 16% از کسانی که تلفظ «نامعتبر» را به کار می‏برده‏اند، به افزودن بر ارزش تلفظ‏ شان گرایش داشته‏اند. ترادگیل از ترکیب ‏این ‏داده‏ها با متغیر جنسیت نتایج شگفت انگیزی به دست می‏آورد:

جمع کل

مردان

زنان

کسانی که بر ارزش تلفظ خود می‏افزایند

13%

0%

29%

کسانی که از ارزش تلفظ خود می‏کاهند

7%

6%

7%

کسانی که ارزیابی درست دارند

80%

94%

64%

او در تفسیر‏ این ‏جدول می‏نویسد: «می‏توانیم بگوییم که زنان در بسیاری از موارد می‌گویند که گونه‌هایی را به کار می‌برند که از آنچه واقعاً به کار برده‏اند معتبرترند؛ شاید بدان سبب که می‏خواهند گونه‌های معتبرتر را به کار برند، یا می‏اندیشند که باید ‏این ‏کار را انجام دهند و می‌پندارند که واقعاً نیز همین کار را کرده‏اند. به عبارت دیگر گویندگان از صورتی که به کار می‏برند شناخت درستی ندارند و تصور می‏کنند همان صورتی را به کار می‌برند که خواستارش هستند و در نظرشان معانی ضمنی معتبر و شایسته‏ای‏ دارد.» (3)
البته‏ این ‏داده‌ها را باید تفسیر کرد. متغیر جنسیت در ‏اینجا برخوردهای متفاوت مردان و زنان را به زبان به مثابه‏ی‏ رفتار اجتماعی نشان می‏دهد - مگر زبان همواره یکی از رفتارهای اجتماعی نبوده است؟ اما معنای‏ این ‏تفاوت چیست؟ در کتاب معنای سخن گفتن، اثر جامعه شناس معاصر فرانسوی پیر بوردیو، بند روشنگری وجود دارد: «بدین ترتیب در می‏یابیم که همان گونه که زبان شناسان اجتماعی غالباً مشاهده کرده‏اند، زنان زبان مواجه (یا تلفظ موجه) را سریع‏تر می‌پذیرند. زیرا آنان در برابر عادات مسلط محکوم به اطاعت هستند و بر اثر تقسیم کار میان جنس‏ها که نقش‌های خاصی را در عرصه‏ی‏ مصرف به آن‏ها اختصاص می‏دهد، و بر اثر منطق ازدواج که برای زن یگانه راه یا راه اصلی ارتقای اجتماعی است، و زنان در مسیرش از پایین به بالا می‌روند، برای پذیرش الزامات جدید بازار کالاهای نمادین آمادگی بیشتری دارند و‏ این ‏پذیرش در درجه اول در مدرسه صورت می‏گیرد.» (4) او به مسئله‏ی‏ برخوردهای زبانی به شیوه‏ی‏ مورد نظر ما در‏ اینجا توجه بسیار کمی‏ دارد، اما می‏بینیم که رفتار زبانی در‏ اینجا به رفتار اجتماعی گسترده‏تری پیوند داده شده است. شاید همچنین بتوان گفت که برعکس، مردان نیازی احساس نمی‏کنند که نحوه‏ی گفتارشان را به پرسش بگیرند زیرا آن را موجه می‏دانند. ‏این ‏دو تفسیر مکمل ما را به زوج امنیت/ ناامنی زبانی می‏رسانند. هنگامی ‏از امنیت زبانی سخن می‏گوییم که گویندگان، به علل اجتماعی متفاوت، احساس نمی‏کنند که نحوه‏ی گفتارشان به پرسش گرفته شده است، چرا که هنجار خودشان را هنجار عام می‌دانند. در مقابل، هنگامی‏ ناامنی زبانی وجود دارد که گویندگان نحوه‏ی گفتارشان را کم ارزش می‏شمارند و الگوی دیگری در سر دارند که معتبرتر است اما آن را به کار نمی‌برند.
در فصل بعد از پژوهشی لباو درباره‏ی نیویورک به تفصیل ذکر خواهیم کرد که از جمله نشان داده است که گویندگان بعضی از تلفظ‌ها را نشانه‏ی اعتبار می‏دانستند، اما آن‏ها را به کار نمی‌بردند. بدین ترتیب در جامعه عاملی وجود دارد که می‏توانیم آن را نگاه‏هایی به زبان، تصویرهایی از زبان و در یک کلام هنجارهایی بنامیم که ممکن است میان همگان مشترک باشند؛ یا بر اساس بعضی از متغیرهای اجتماعی (مانند جنسیت در مثال پیش گفته از ناریج) تفاوت یابند و احساسات، برخوردها و رفتارهایی را برانگیزند که آن‏ها نیز تفاوت یافته‏اند. مثال خوبی از‏ این ‏امر را لباو در مورد خرده بورژوازی نیویورک ارائه می‏دهد و خاطرنشان می‌کند که «نوسان‏های سبکی، حساسیت افراطی نسبت به طرز بیان‏های محکوم شده‏ای‏ که خودشان به کار می‌برند، نادرست دانستن سخن‏های خودشان، تمام‏ این ‏پدیده‏ها نشانه‏ی‏ ناامنی زبانی عمیق در میان خرده بورژوازی هستند». سپس می‏افزاید: «به طور کلی اهالی نیویورک از «لهجه‏ی» شهر خودشان خیلی بدشان می‏آید. بیشتر آنان می‏کوشند نحوه‏ی‏ گفتارشان را عوض کنند و برایشان تعارف دلچسبی است که از کسی بشنوند در‏ این ‏کار موفق شده‏اند. و با ‏این ‏همه، به محض آنکه پایشان را از جمع بیرون می‏گذارند، تقریباً همگی شناخته می‏شوند. به علاوه همه متقاعد شده‏اند که خارجی‏ها نیز به هر دلیل از نحوه‏ی گفتار نیویورکی‏ها بدشان می‏آید. و سرانجام یقین دارند که زبانی «درست» وجود دارد و می‌کوشند با دقت در گفتار خود به آن برسند.» (5)

3. برخوردهای مثبت و منفی

در بخش بعدی (تصحیح افراطی) تأثیرات احتمالی‏ این ‏برخوردها را بر رفتارهای زبانی ملاحظه خواهیم کرد. اما در برابر گوناگونی زبانی، شاهد برخوردهای نفی کننده یا تأییدآمیزی هستیم که در نحوه‏ی گفتار گویندگان تأثیری ندارند، اما بی‏تردید بر شیوه‏ی نگرش آنان به سخن دیگران اثر می‏گذارند.
لوپس مورالس (6) درباره‏ی‏ نحوه‏ی‏ برداشت رایج از تلفظ نرم کامی‏ شده /r/ در زبان اسپانیایی در جزیره‏ی‏ پورتوریکو پژوهشی انجام داده است (موضوع پژوهش در‏ اینجا اهمیت چندانی ندارد و ممکن است به هر پدیده‏ی‏ زبانی دیگری مربوط شود). به طور کلی 6/ 66% از پاسخگویان در برابر‏ این ‏تلفظ برخوردی منفی داشته و 4/ 33% آن را پذیرفته‏اند. اما ‏این ‏برخورد با توجه به خاستگاه جغرافیایی افراد پاسخگو تفاوت می‏یابد:

خاستگاه

برخورد مثبت

برخورد منفی

پایتخت

6/29

4/70

شرق

9/37

62

شمال

4/38

6/61

مرکز

1/42

3/58

غرب

3/46

6/53

جنوب

8/56

1/43

پاسخ‏گویان درباره‏ی علت‏های ردّ‏ این ‏تلفظ پنج نوع جواب ارائه می‏دهند:
- ‏این ‏تلفظ اسپانیایی نیست، بلکه نوعی تلفظ منطقه‏ای‏ است (9/59% از پاسخ‏ها)؛
-‏ این ‏تلفظ خاصی مناطق روستایی و تلفظی دهاتی است (4/72% از پاسخ‏ها)؛
-‏ این ‏تلفظ نشان دهنده‏ی سطح اجتماعی - فرهنگی نازل و عامیانه است (6/35% از پاسخ‏ها)؛
-‏ این ‏تلفظ زاده‏ی‏ یک نارسایی کالبدشناختی و به علت وجود نوعی غشاء زیرزبانی است (6/25% از پاسخ‏ها)؛
-‏ این ‏تلفظ زشت است (9/7% از پاسخ‏ها)؛
چنان که می‏بینیم، هر نوع پاسخی داده شده و ‏این ‏مشتی است نمونه‏ای‏ از خروار، و سرشت نمای برخوردهای زبانی در جامعه است.
اولین پاسخ («این نوعی تلفظ منطقه‏ای‏ است») بر واقعیتی استوار است (تلفظ نرم کامی‏ شده‏ی‏ /r / خاص پورتوریکو است) اما به طور ضمنی معتقد است که در جای دیگری، در بیرون از آن منطقه، یک شیوه‏ی تلفظ درست و متفاوت با تلفظ محلی وجود دارد، یعنی نوعی شیوه‏ی‏ معتبر حرف زدن به اسپانیایی یافت می‏شود که /r/‏ها را نرم کامی ‏نمی‏کند) و نحوه‏ی‏ گفتار محلی در ‏این ‏جا بی‏ارزش شمرده شده است.
دومین پاسخ («این تلفظی دهاتی است») نشان دهنده‏ی‏ تحقیر اجتماعی نسبت به روستاییان است، اما بی‏درنگ باید خاطرنشان کرد که ممکن است با پدیده‏ای‏ دقیقاً برعکس نیز روبه رو شویم. در موقعیت‌هایی که شهر گستری خطری برای افراد به حساب می‏آید، شاهد بالا رفتن ارزش شیوه‏ی‏ گفتار دهقانان هستیم که گویی به زبان «حقیقی» نزدیک‏تر است. ‏این ‏واکنش را در چندین کشور آفریقایی مشاهده کرده‏ام: در باماکو (مالی) می‏گویند که زبان بامبارای پایتخت ناب نیست و بامبارای «راستین» درسگو (شهر کوچکی در 200 کیلومتری باماکو) رواج دارد؛ در سنگال گفته می‏شود که زبان ولوف دهقانان ناب‏تر از ولوف شهر است که از زبان فرانسوی بسیار تأثیر پذیرفته است، و مانند آن‏ها، سومین پاسخ («تلفظ عامیانه») نیز به همین ترتیب است و بر همین نوع تحقیر استوار است، تحقیری که دیگر تفاوت جغرافیایی (شهر/ روستا) را در برنمی‏گیرد، بلکه تفاوت اجتماعی را شامل می‌شود.
چهارمین پاسخ («نارسایی کالبدشناختی») البته موهوم، اما با نژادپرستی بالقوه همراه است.
و سرانجام آخرین پاسخ («تلفظ زشت») صرفاً احساساتی است، ولی ‏این ‏برخورد هم در برابر شکل‏های محلی گفتارها و هم در برابر زبان‏های بیگانه رواج بسیار دارد.
کسانی که به ‏این ‏تلفظ برخورد مثبتی داشتند، دیدگاه خود را به دو شیوه توجیه می‏کردند:
- ‏این ‏تلفظ خاص پورتوریکو است (2/82% از پاسخ‏ها)؛
- همه‏ی تلفظ‏ها پذیرفتنی هستند.
بدین ترتیب پاسخگویان در ارزیابی خود از‏ این ‏تلفظ بر پایه‏ی‏ چند تفاوت عمده از هم جدا می‌شوند: نخستین جدایی میان مدافعان تلفظ محلی و دیگران صورت می‏گیرد: در‏ اینجا موضوع پیش گفته‏ی‏ امنیت و ناامنی زبانی را باز می‏یابیم. گویندگان انگلیسی نیز به رد تلفظ آمریکایی زبان انگلیسی گرایش دارند، یعنی تلفظ خودشان را درست می‌پندارند. جدایی دیگر میان کسانی صورت می‏گیرد که زبان اسپانیایی دهقانان و کارگران را نامناسب می‏دانند و کسانی که آن را می‌پذیرند. در‏ این ‏جا با رفتار اجتماعی ویژه‏ی‏ دیگری روبه رو می‌شویم. در تمام ‏این ‏موارد به مفهومی ‏زائد برمی‏خوریم که آن را - همراه با پیر بوردیو- در فصل بعد بسط می‏دهیم: مفهوم صورت مواجه یا مشروع زبان. در واقع رفتارهایی که به توصیف‏شان پرداختیم، در عین حال زبانی و اجتماعی هستند: در پس آنها تناسب قوایی موجود است که در قالب احکامی‏ درباره‏ی‏ زبان بیان می‏گردد، اما در واقع به گویندگان آن زبان مربوط می‌شود. و تمام صورت‏های محکوم و رد شده، با استناد به صورتی که مشروع به حساب می‏آید، در ردیف صورت‏های نامشروع رده بندی شده‏اند (به بهانه‏ی‏ معیارهای اعتبار، طبقات اجتماعی، غیرعادی بودن موروثی و...). نحوه‏ی شکل گیری‏ این ‏مشروعیت، همانگونه که خواهیم دید، در مرکز توجه بوردیو قرار دارد.

4. تصحیح افراطی

‏این ‏تصور که برای سخن گفتن به زبان مادری نحوه‏ی‏ معتبری وجود دارد، کسی را که فکر می‏کند.‏ این ‏شیوه‏ی گفتار را بلد نیست وا می‌دارد که برای یادگیری آن بکوشد. مثال خوبی از ‏این ‏امر در نمایشنامه‏ی‏ پوگمالیون اثر جورج برنارد شا دیده می‏شود (بر اساس همین نمایش نامه فیلمی ‏به نام بانوی زیبای من ساخته شده است). در‏ این ‏نمایش نامه دختر گل‏فروش جوانی به نام الیزا دولیتل برای یادگیری نحوه‏ی‏ معتبر گفتار انگلیسی نزد یک استاد آواشناسی به نام هنری هیگینز می‏رود. اما انگیزه‏های او زبانی نیستند، بلکه اجتماعی هستند: «می‏خواهم به جای آن که کنار خیابان گل بفروشم، بانویی در مغازه گل فروشی باشم.» می‌دانیم که‏ این ‏ماجرا به خوبی و خوشی پایان می‌گیرد، اما برناردشا در‏ اینجا احساسات زبانی انگلیسی‌ها را در برابر لهجه‏ی‏ بسیار بی‏اعتبار کاکنی [لهجه‏ی‏ طبقات فقیر و تحصیل نکرده‏ی‏ بومی‏ لندن] به خوبی تمام نشان داده است؛ ‏این ‏لهجه به ویژه با فقدان دمش در آغاز کلمه (به عنوان مثال airy و hairy یک سان تلفظ می‌شوند) و با تغییراتی در واکه‌های مرکب مشخص می‏شود (به عنوان مثال late به جای آن که /leit/ تلفظ گردد، مانند lait/light/ تلفظ می‌شود).‏
این ‏گرایش به سمت هنجار معتبر ممکن است به بازسازی گزافه آمیز صورت‌های معتبر یا تصحیح افراطی بینجامد. چنین گرایشی غالباً در صورت نوشتاری جلوه‏گر شده است: به عنوان مثال بر پایه‏ی‏ الگوی لاتین noctem، شاهد پیدایش صورت nuict بوده‏ایم که گویی c محو شده را بازسازی کرده است، در حالی که درست همین /k/ است که کامی‏ شده تا /i/ واژه‏ی‏ nuit را تولید کند. اما‏ این ‏گرایش به ویژه در تمایل بعضی از گویندگان به تقلید از صورت معتبر و «افراط در آن» نمایان می‌شود. چنین عملی ممکن است با راهکارهای متفاوتی انطباق داشته باشد: وانمود ساختن به تسلط بر زبان مشروع و معتبر، یا از یاد بردن زبان مادری، ویلیام لباو به عنوان مثال گویندگان مهاجر نسل اول زبان یدیش را ذکر می‏کند که در زبان انگلیسی میان واکه‏ی‏ کوتاه پسین گرد و غیرگرد فرقی نمی‏گذاشتند (یعنی Cup و coffee را با واکه‏ی‏ یکسان تلفظ می‏کردند): در‏ اینجا نوعی تداخل آوایی با زبان مادری‏شان روی می‏داد. اما فرزندان آنان برای اجتناب از‏این ‏تلفظ به هر کاری دست می‌زنند، «در نسل دوم واکنشی بر ضد‏ این ‏گرایش روی می‏دهد که بر اثر تصحیح افراطی به اغراق در تمایز می‏انجامد، به نحوی که (oh) بلند، کشیده و بسیار گرد می‏شود».(7)
‏این ‏تصحیح افراطی البته نشان دهنده‏ی‏ نوعی ناامنی زبانی است: فرد چون نحوه‏ی‏ گفتار خود را کم اعتبار می‌داند، می‏کوشد به نحوی اغراق آمیز از صورت‏های معتبر تقلید کند. و‏ این ‏رفتار ممکن است رفتارهای دیگری را در پی داشته باشد که به آن گره می‌خورند: کسانی که بر صورت «مشروع» زبان تسلط دارند ممکن است تصحیح افراطی را تمسخرآمیز بدانند و در نتیجه کسانی را که از تلفظ معتبر تقلید می‏کنند با نظر تحقیر بنگرند.‏ این ‏به هم پیوستگی ممکن است تا بی‏نهایت ادامه یابد و ریشه‏ی‏ اجتماعی عمیق برخوردهای زبانی را نشان دهد. پیر بوردیو با نگاهی جامعه شناسانه به‏ این ‏مسئله می‏نویسد: «تصحیح افراطی خرده بورژوایی که الگوها و ابزارهای اصلاحش را در میان پروپا قرص‏ترین داوران کاربرد مشروع زبان (فرهنگستانی‌ها، دستوردانان، استادان) می‏یابد، در پیوند ذهنی و عینی با «بی فرهنگی»، عامیانه و «تشخص» بورژوایی تعریف می‏شود» و کمی‏ بعد خاطرنشان می‌کند که در عوض «پرهیزآگاهانه یا ناآگاهانه از مشهودترین نشانه‏های تنش و درگیری زبانی خرده بورژواها (به عنوان مثال، در زبان فرانسوی، ماضی مطلق که «یادآور آموزگار پیر است»)، ممکن است بورژواها یا روشنفکران را به تصحیح تفریطی مهار شده‏ای‏ بکشاند که کاهلی مسلم بی‏خبری مطلق از قواعد خشک و دقیق را به نمایش آسایش و راحتی در مخاطره آمیزترین عرصه‏ها پیوند می‏دهد». (8)
در هر حال تصحیح افراطی و تصحیح تفریطی راهکارهایی هستند که در سخن جلوه‌گر می‏شوند، اما نقشی دیگر، نقشی اجتماعی دارند. موضوعات و درگیری‌های مربوط به یادگیری ‏این ‏یا آن صورت زبانی و تسلط بر‏ این ‏یا آن تلفظ فقط در ظاهر زبانی هستند: توانش نهفته در پس‏ این ‏یادگیری و تسلط، توانشی اجتماعی است، همانگونه که امتیازهای ناشی از آن نیز اجتماعی هستند. پیامدهای‏ این ‏تحلیل که بی‏درنگ به چشم می‏آیند عبارتند از: امکان ناپذیری جداسازی نظری موضوع زبانی از موضوع اجتماعی، و به طور عام‏تر، دشواری در جدا کردن عامل اجتماعی از عامل زبانی در نظریه و نیز در تشریح مسائل.

5. برخوردها و تغییر زبانی

برخوردها و احساساتی که به آن‏ها اشاره شد (امنیت، ناامنی، تصحیح افراطی، تصحیح تفریطی)، همان گونه که دیدیم، ممکن است کار افراد (مانند الیزا دولیتل در پوگمالیون) یا گروه‏های اجتماعی (مانند خرده بورژوازی نیویورک) باشند. در مورد دوم اگر از تحلیل همزمانی به تحلیل در زمانی گذر کنیم، مسئله‏ی‏ نقش‏ این ‏برخوردها در تغییر زبانی مطرح می‏شود. زبان‏ها چگونه تغییر می‏کنند؟ چرا تحول می‏یابند؟ ‏این ‏پرسش‏ها عمری به قدمت زبان شناسی دارند و بعضی از پاسخ‏ها نقش برجسته‏ای‏ در تحول ‏این ‏علم داشته‏اند، به ویژه از رهگذر قوانین آوایی که به عنوان مثال بازسازی یک زبان را، در واقع هیچ ردپایی از آن وجود نداشته (زبان هند و اروپایی)، امکان پذیر ساخته‏اند. اما بیشتر ‏این ‏پاسخ‏ها در چهارچوب زبان شناسی درونی باقی مانده‏اند که به چیزی توجه نداشته است مگر به ساختار، یا بنا به عبارت پایانی کتاب فردینان دوسوسور، درس‏های زبان شناسی همگانی، به «زبان به خودی خود و برای خود». ما بر عکس در ‏این ‏بخش نشان می‏دهیم که برخوردهای زبانی (که البته هیچ ربطی به زبان شناسی درونی ندارند) از عوامل مهم تحول هستند. در آغاز به مثالی در مورد اتصال دو صدا در زبان فرانسوی اشاره می‏کنیم که دامنه‏اش محدود است اما از جهت نظری اهمیت دارد. با ماجرای آن سیاست مداری آشنا هستیم که سخن خود را با Je Suis e mu آغاز می‌کند و می‏بیند که جمعیت شادمانه در واکنش به او فریاد می‏کشد: Vive Zemu [او با اتصال s به e، عبارتی را بیان می‏کند که تلفظ آن‏ ایهام انگیز است و دو معنا می‏دهد: (1) من هیجان زده‌ام؛ (2) من زمو هستم. حاضران شوخ‏طبع نیز در پاسخ وی فریاد برمی‏کشند: زنده باد زمو!]. البته برای اجتناب از چنین بدبیاری‏هایی کافی است با پرهیز از اتصال دو صدا،‏ این ‏عبارت را به صورت «Je/Syi Emy» تلفظ کرد و یا اتصال را بدون پیوند دادن حرف صامت اتصال به مصوت بعدی انجام داد، که در ‏این ‏صورت با یک انسداد چاکنایی همراه خواهد بود: «Je/ syiz?Emy».
پیرانکروه ‏این ‏پدیده را اتصال بی‏یا با پیوستگی نامیده و به بررسی آن پرداخته است. او در تحلیل مجموعه‏ای‏ از سخنان رهبران سیاسی فرانسه، در آغاز خاطرنشان می‏کند که در مدتی کوتاه، در فاصله‏ی‏ 1978 و 1981 میزان ناپیوستگی رو به افزایش داشته است. به عنوان مثال رمون بار در 1978، 8% از اتصال‏های ممکن، و در 1981، 5/15% از آن‏ها را بی‏پیوستگی بیان کرده است؛‏ این ‏میزان در مورد دیگر رهبران سیاسی به ترتیب عبارت اند از: 6/ 11 و 6/ 17 برای ژاک شیراک؛ 9/10% و 1/13% برای والری ژیسکار دستن؛ 4/11 و 7/25% برای ژرژ مارشه؛ 9/6% و 6/15% برای فرانسوا میتران. از آنجا که نمونه گیری‏ این ‏پژوهش محدودیت زمانی داشته، انکروه به کمک اسناد بایگانی شده مجموعه‏های دیگری را نیز برای بررسی فراهم آورده است. به عنوان مثال با تحلیل سخنان فرانسوا میتران در طول چهار دوره‏ی‏ مختلف، و سخنان والری ژیسکار دستن در طول سه دوره، به نتایج زیر می‏رسد:

میتران
درصد اتصال های ممکنی که بی پیوستگی بیان شده اند

ژیسکار دستن
درصد اتصال های ممکنی که بی پیوستگی بیان شده اند
این تحول در درون سخنان یک شخص واحد، به نحو گسترده‏تری با تحول سخنان مجموعه‏ی‏ رهبران دولت از 1928 (پتن، بلوم، دوگل، پومپیدو، ژیسکار دستن، میتران) تأیید شده است. جدول زیر میزان اتصال‏های ناپیوسته را در مقاطع زمانی از 1928 به بعد نشان می‏دهد: به عنوان مثال عدد 1 به پتن (1928- 1938)، عدد 2 به بلوم (1936- 1938)، عدد 3 به پتن (1940-1942) مربوط می‏شود، و به همین ترتیب تا عدد 15 که به میتران (1978-1981) برمی‏گردد:
انکروه خاطرنشان می‏کند که ‏این ‏ارقام «گویی تحول آشکاری را به خوبی بازتاب می‏دهند: تحول از حالتی که پیوستگی، در کاربرد درست، در سبک عالی زبان مسلم و روشن بوده، به موقعیت کنونی که پیوستگی، با وجودی که در بیشتر موارد رعایت می‏شود، پدیده‏ای‏ تغییرپذیر است».(9)
اما ‏این ‏پدیده فقط در سخنان رهبران دولت پدیدار نمی‏شود: «به ویژه نباید از اثبات واقعیت زبانی اتصال بی‏پیوستگی در گفتار عمومی ‏سیاستمداران به ‏این ‏نتیجه رسید که ‏این ‏صفت فقط خاص آنان است. بی تردید ‏اینطور نیست (...). ‏این ‏پدیده به نسبت‌های مشابه در بیشتر گویندگان تمام گروه‏های متخصص سخن عمومی‏ یافت می‏شود: خبرنگاران رادیو و تلویزیون، روشنفکران (و به ویژه اعضای آموزش عالی)، واعظان، وکیلان و مانند آن‏ها».(10)
در‏ این ‏گروه اجتماعی عمل مورد بحث را می‏توان به سادگی بسیار توجیه کرد: اتصال صورت می‌پذیرد (زیرا هنجار محافل ممتاز نیز مانند هنجار آموزشی آن را ضروری می‏سازد؛ ترس از التقای مصوت‏ها نیز علت دیگر آن است)، اما اتصال بی‏پیوستگی و برای جدا کردن دقیق کلمه‏ها. انکروه چنین نتیجه می‏گیرد: «جداسازی دقیق کلمه‏ها، همراه با تلفظ حرف صامت اتصال، به ناگزیر به اتصال بی‏پیوستگی می‏انجامد.»
خوانندگان چه بسا با خود بگویند ‏این ‏نیز هیاهوی بسیار برای هیچ است. پدیده‏ی پیش گفته‏ی البته محدود است، و گویندگان عملاً به آن آگاهی ندارند. در ‏اینجا از مجموعه‏ی جمله‏های مورد بررسی انکروه مثالی می‏آوریم که در آن گوینده (یکی از نخست وزیران سابق) حرف خود را تکرار و اصلاح می‏کند: Quand mensieur Mitterand e'tait ministre, et Dieu sait qu’il a beaucoup e'te , euh beaucoup e'te, euh beaucoup e'te'…
او در آغاز /bokupete/ و سپس /bokup?ete/ تلفظ می‏کند. در ‏اینجا چه می‏گذرد؟ به لحاظ فنی می‏توان گفت که در مورد اوّل هجابندی در سمت راست صورت گرفته است (P پایانی beaucoup به اولین هجای e' te' وصل شده) و در مورد دوم هجابندی در سمت چپ بوده است (baucoup ،p خود را حفظ می‏کند...). در‏ اینجا گوینده به علت ابهام ناشی از هجابندی در سمت راست («il
a beaucoup pe' te') آگاهانه پیوستگی و ناپیوستگی را به تناوب به کار برده است. ولی ‏این ‏گونه آگاهی از چنین پدیده‏ای‏ بسیار نادر است.
هر چند ‏این ‏پدیده به تحولی بسیار ظریف در نحوه‏ی‏ بیان متخصصان سخن عمومی ‏محدود می‌شود، با‏ این ‏همه، پرسش زبانی - اجتماعی مهمی‏ را مطرح می‏کند: ‏آیا زبان رسانه‏ها و سیاست ممکن است در گویندگانی تأثیر بگذارد که در برابر آن فقط گیرنده و شنونده‏اند؟ به عبارت دیگر: «شنوندگان چه رابطه‏ی‏ زبانی‏ای‏ با صورتی از زبان برقرار می‌کنند که آن را گوش می‏دهند، اما به کار نمی‌برند؟».(11)
در واقع راه یابی رادیو و تلویزیون به تمام خانه‏ها باعث شده که امروزه همه‏جا «زبان مشروع» به گوش برسد و می‏توان پرسید که‏ آیا در همین چارچوب محدود خانواده، ‏این ‏زبان بر پایه‏ی‏ الگوی پیش گفته‏ی‏ تصحیح افراطی مورد تقلید قرار نمی‏گیرد؟
انکروه کتاب خود را با نتیجه‏گیری دور از انتظاری به پایان می‌رساند: اتصال بی‏پیوستگی که پیامد آن افزایش هجاهای بسته (با صامت پایانی) است به‏ این ‏عمل می‏انجامد که «همان گونه تلفظ کنیم که می‏نویسیم، زیرا منتفی می‏نماید که اصلاً بتوانیم آن گونه که تلفظ می‏کنیم به درستی بنویسیم. کاملاً منطقی است که چنین گرایشی در آغاز در گفتار متخصصان سخن عمومی‏ جلوه‏گر شود که در عین حال متخصصان متن نوشتاری نیز هستند». (12) خوانندگانی که گوشی حساس به آواها دارند، در سالهای‏ آینده شاهد پیشرفت احتمالی اتصال بی‏پیوستگی در زبان فرانسوی خواهند بود. ما حالا در ‏اینجا به سراغ مسئله‏ی‏ عام رابطه‏ی‏ برخوردهای زبانی و تغییر زبانی می‏رویم که پرتوی تازه بر پدیده‏ی‏ خاص اتصال با یا بی‏پیوستگی می‏افکند.
ویلیام لباو نحوه‏ی‏ رخداد ‏این ‏تحول را به اجمال بیان کرده است: «می‏توان گفت که فرایند تغییر زبانی در سه مرحله روی می‌دهد. در آغاز‏ این ‏تغییر به یک دگرگونی، از میان هزاران دگرگونی دیگر، در سخن چندین نفر محدود می‌شود. سپس ‏این ‏دگرگونی گسترش می‏یابد و چنان با استقبال گویندگان روبه رو می‏شود که از آن پس رویاروی صورت قدیمی‏ می‏ایستد. سرانجام، تثبیت می‏شود و با حذف صورت‏های رقیب خود به قاعده بدل می‏گردد.» (13)‏ این ‏خلاصه البته بسیار مجمل است. در جای دیگری از کتاب همین نویسنده توصیف دقیق‏تری از ‏این ‏پدیده آمده است:
«1. یک ویژگی زبانی که گروه الف آن را به کار برده، در مقابل یک گویش معیار دیگر مشخص می‏شود.
«2. گروه به گروه الف را مرجع و الگو قرار می‏دهد، و در واکنش به فشارهای بیرونی، به نشانه‏ی‏ نوعی هویت اجتماعی، آن ویژگی را می‌پذیرد و در کاربردش اغراق می‏کند.
«3. تصحیح افراطی زاده‏ی فشار فزاینده، همراه با نیروهای تقارن فعال در ساختار گروه ب، نوعی تعمیم آن ویژگی را در میان دیگر واحدهای زبانی آن گروه موجب می‏شوند.
«4. همزمان با فرایند تعمیم آن صفت، هنجار جدیدی مستقر می‏شود.
«5.‏ این ‏هنجار جدید را گروه مجاور و گروه‏های بعدی، که گروه ب را قرار می‏دهند، می‏پذیرند.» (14)
در‏ اینجا می‌بینیم که اتصال بی‏پیوستگی که درباره‏ی آن توضیح مفصلی ارائه کردیم، در نقطه‏ی‏ 1‏ این ‏طرح باقی می‏ماند. اما نمونه پیشرفته‏تر آن را در تلفظ فرانسوی گروه‏های جوانان مراکشی تبارزاده‏ی فرانسه در حومه‏های پاریس، لیون و مارسی، و در نحوه‏ی رواج‏ این ‏تلفظ می‏یابیم، با ‏این ‏تفاوت که در ‏این ‏مورد، تصحیح تفریطی، و نه صحیح افراطی، در کار است و‏ این ‏حرکت به همان اندازه که حاکی از تظاهر تلفظ مراکشی است، دوری از قواعد آوایی فرانسوی معیار را نیز نشان می‏دهد.
بدین ترتیب می‏بینیم که رهیافت زبان شناسی اجتماعی ممکن است توضیح و درک تغییر زبانی را غنی سازد و حتی به آن‏ها جان تازه‏ای‏ بدهد (بررسی ساختار درونی زبان، در نهایت توضیح ناقصی از‏ این ‏تغییر ارائه می‏دهد).

پی‌نوشت‌ها:

1. Tullio de Mauro, Une introduction aŬ la se ‘mantique, Paris, Payot, 1969 P.
48.
2. Louis-Jean Calvet, Linguistique et colonialisme, Paris, Payot, 1974.
3. Peter Trudgill, Sociolinguistics, Harmondsworth, Middlesex, Penguin Books, 1974, P. 97.
4. Pierre Bourdieu, Ce que parler veut dire, Paris, Fayard, 1982, P. 35.
5. William Labov, Sociolinguistique, Paris, Ed. de Minuit, 1976, P. 200-201.
6. Humberto Lopez Morales, Sociolinguistica, Madrid, Gredos, P. 236-240.
7. William Labov, Sociolinguistique, Paris, Ed. de Minuit, 1976, P. 251.
8. Pierre Bourdieu, Ce que Parler veut dire, Paris, Fayard, 1982, P. 55.
9. Pierre Encreve“, La liaison avec et sans enchai nement, Paris, Ed. du Seuil, 1988, P. 71.
10. Ibid, P. 269.
11. Ibid, P. 279.
12. Ibid, P. 284.
13. William Labov, Sociolinguistique, Paris, Ed. de Minuit, 1976, P. 190.
14. Ibid, P. 90.

منبع مقاله :
منبع مقاله: ژان کالوه، لویی؛ (1379)، درآمدی بر زبان شناسی اجتماعی، محمدجعفر پوینده، تهران: انتشارات نقش جهان، چاپ اول.